شناسهٔ خبر: 61917 - سرویس دیگر رسانه ها
نسخه قابل چاپ

حسین هوشنگی در نشست مجازی ابعاد انسانی- اجتماعی کرونا در ایران: بلوای کرونا چالشی در برابر بایستگی علوم انسانی پدید آورده است

دانشیار دانشگاه امام صادق (ع) گفت: بلوای جهانی کرونا، چالشی مردافکن و آزمونی کمرشکن در برابر حقانیت، ضرورت و بایستگی علوم انسانی پدید آورده است.

بلوای کرونا چالشی در برابر بایستگی علوم انسانی پدید آورده است

به‌ گزارش‬ فرهنگ امروز به نقل از مهر، ‬اولین پیش‌نشست علمی همایش مجازی ابعاد انسانی- اجتماعی کرونا در ایران، روز چهارشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۹ با حضور بیش از ۴۰ تن از صاحب‌نظران و دانشجویان از ساعت ۱۶ الی ۲۰/۱۸ برگزار شد. این نشست که با عنوان «تأملات فلسفی درباره بحران کرونا» برگزار شد.

در ابتدا علی‌اصغر مصلح به تبیین جایگاه «قدرت» و «فنّاوری» در بحران کرونا پرداخت. در ادامه حسین هوشنگی، دانشیار دانشگاه امام صادق (ع) سخنرانی خود را با عنوان «کرونا و بازخوانی جایگاه علوم انسانی در کلیت فرهنگ» آغاز کرد و گفت: «بلوای جهانی کرونا، چالشی مردافکن و آزمونی کمرشکن در برابر حقانیت، ضرورت و بایستگی (quid juris) علوم انسانی پدید آورده است. در مقابل، اقبال به علوم طبیعی و تکنیکی و چشم امید جوامع انسانی به دانشمندان و پزشکان در مواجهه با کرونا، گواه روشنی است بر اعتبار و پرسش‏‌ناپذیری جایگاه علوم تکنیکی و طبیعی در نزد همگان اما بررسی وجه عقلی و جایگاه بایسته علوم انسانی را می‌توان از منظری فلسفی به فرهنگ کاوید. فرهنگ به‌عنوان موجودیتی بشری و یافته و برساخته انسان، هویتی معرفتی، جمعی و بین‌الاذهانی است که بشر آن را در جهت تعامل با محیط طبیعی و اجتماعی خود ایجاد کرده است. کارکرد فرهنگ، رفع نیازهای تکوینی و طبیعی و تأمین و تضمین رشد و استکمال انسان است. بدین قرار فرهنگ، اصلاح و تکمیل و مهار طبیعت درونی انسان و بیرونی اوست.

وی افزود: اگر چنانکه گذشت، فرهنگ ناظر بر طبیعت و طبیعت خاستگاه فرهنگ باشد، غریزه صیانت ذات و کوشش برای بقای نفس (کوناتوس به تعبیر اسپینوزا)، بن و بنیاد طبیعت انسانی است. این تمایل اصلی در قالب خوی استخدام و به خدمت گرفتن جمیع امور، اعم از قوای نفسانی و بدنی تا دیگر اشیا و انسان‏‌ها در جهت صیانت خود و رفع نیازها و استکمال نفس، ظهور و بروز می‏‌یابد. فرهنگ هم در این نگرش به‌مثابه موجودیتی معرفتی (مشتمل بر علوم انسانی و طبیعی، اخلاق، حقوق، هنر، دین و غیر ذلک) یافته و برساخت‌ه‌ای است برآمده از قوای ادراکی انسان و خادم مقاصد و منافع او.

هوشنگی اظهارکرد: رمز و راز مرجعیت و اعتبار علوم طبیعی و تکنیکی دقیقاً در همین کارآمدی و اثرمندی آن است در تأمین خواسته‏‌ها و مقاصد غریزه صیانت نفس و استخدام (مسخر ساختن طبیعت و تأمین بقا نفس). اما جایگاه علوم انسانی در این میانه چیست؟ آیا این علوم در قیاس با علوم طبیعی، یک نوع تفنن و مشغله صرفاً آکادمیک باید تلقی شود یا برای آن نیز در کلیت فرهنگ می‏‌توان جایگاهی موجه یافت؟ پاسخ را باید در همان نگاه فلسفی به فرهنگ جست. از زاویه طبیعت بقا جو و استخدام خوی انسان، همه تلاش‌های علمی و عملی او در مسیر رفع نیازها و حل مسائل انسان است. علوم انسانی هم در همین جهت و در خدمت به منافع انسانی طبیعتاً ابداع شده است. البته نیازهای طبیعی و تکوینی صرفاً از سنخ خواسته‌های مادی و حوائج جسمانی نیست و در انسان طیفی از نیازها و گرایش‌های نفسانی، معنوی، فکری، وجودی و حتی زیبایی‏‌شناختی، شناخته و مسجل است؛ مانند نیاز به عدالت، آزادی، معنویت و رهایی از تنهایی و پوچی. همچنین می‏‌توان در سلسله مراتب نیازها، خواسته‌های طبیعی و جسمانی (خوراک، مسکن، پوشاک، امنیت و نیاز جنسی) را مقدم دانست. اما این به‌معنای نفی اهمیت نیازهای مراتب بالاتر نیست. اینک شناخت و تبیین و اولویت‏‌بندی نیازها، تدارک علمی و نظریه‏‌پردازی در جهت تأمین آنها همراه با سایر علوم در نیازهای اولیه و بدون آنها در نیازهای ثانویه، از وظایف و کارکردهای علوم انسانی است.

این پژوهشگر و نویسنده کشورمان تصریح کرد: دیگر اینکه انسان اگر بر فطرت صیانت ذات آفریده شده، بر طبیعت اجتماعی‏‌بودن هم سرشته شده است. این را ارسطوئیان به «مدنی بالطبع» بودن انسان تعبیر می‏‌کردند؛ یعنی اجتماعی‏‌بودن اقتضای طبیعت اولیه انسان است. البته بنا به‌نظر علامه این غریزه و اعتبار استخدام است که وجوب روی آوردن به اجتماع را رقم می‏‌زند (مدنی بالتبع یا مدنی بالاستخدام بودن انسان). حال خواه طبیعت انسانی یا رفع نیازها و به‌اصطلاح اضطرار انسانی ایجاب کند مدنیت و اجتماعی بودن را، سامان دادن به این حیات اجتماعی، تنظیم روابط انسانی، تأسیس نهادهای اقتصادی، سیاسی، تربیتی، دینی و غیر آن و مقررات‏‌گذاری بر آنها و نظارت و صیانت از آنها و تدبیر و اداره آنها در مسیر رفع حوائج انسانی و کسب کمالات بشری، محتاج علوم انسانی است.

هوشنگی ادامه داد: در فرض حدوث بحران و تهدید هر یک از نهادهای خانواده، اقتصاد، سیاست، دین و اخلاق توسط عاملی ویرانگر، ضرورت علوم انسانی به‌روشنی احساس می‏‌شود؛ به‌علاوه بررسی پیامدها و تبعات بلایای طبیعی و بیماری‌های واگیری همچون کرونا بر زندگی اجتماعی و نیازهای انسانی، از عهده علوم طبیعی خارج و از وظایف علوم انسانی است. بر این جمله باید افزود، لزوم نگاه نقادانه به جایگاه و عملکرد علوم تکنیکی و تجربی که برعهده علوم انسانی و فلسفی است.

این‌ استاد‬ دانشگاه‬ در خاتمه سخنانش تأکید کرد: نتیجه آنکه علوم انسانی هیچ‌ گاه نباید از این خاستگاه خود (رفع نیازهای انسانی، سامان‌دهی حیات اجتماعی، نظارت نقادانه بر حیات اجتماعی از جمله نهاد علم) غافل شود. در این مسیر مشکلات، بلایا، جنگ‏‌ها و بحران‌های اقتصادی، سیاسی و بهداشتی مانند کرونا همچون نهیب و سیلی واقعیت، فرصتی بس مغتنم برای اعتنا به ضرورت علوم انسانی پدید می‌آورد. بحران در واقع صیانت نفس و حفظ جامعه بشری را به مبارزه می‏‌طلبد و این همان خاستگاهی است که علوم انسانی از آن برمی‌آید و مایه می‏‌گیرد. از آفات علوم انسانی همانا مبدل‏‌شدن به مشغله صرفاً آکادمیک و درگیر در مسائل انتزاعی و تصنعی و مجادلات فضل‏‌فروشانه شدن و گسستن و فارغ شدن از واقعیت (نیازها و استکمالات انسانی) است. با الهام از تعبیر لویناس، در این حالت علوم انسانی در واقع رویکردی کلام محور (logocentric) اتخاذ می‏‌کند. در این رویکرد اشتغال به خودمان پیدا می‏‌کنیم و در میان دالّ‏‌هایی بدون مدلول و کرّ و فرهایی زبانی سیر می‏‌کنیم. حال آنکه طریق صواب تأکید بر مسائل انسانی (anthropocentric) و پیوسته با حیات انسانی و اجتماعی است».

در ادامه مهدی معین‏‌زاده، استادیار فلسفه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی نیز به موضوع «عدم را تاب آوردن» این‌چنین پرداخت: «پیش از هر چیز باید روشن سازم که در این نوشتار با «پاندمی کرونا» به‌عنوان یک پدیدار- که از منظر من همان ساختار و البته شأن و حیث «نشانه» یا به تعبیر دینی «آیه» را دارد- مواجهه صورت می‏‌گیرد و این بدان معناست که هرگونه خیر و شر یا نفع و ضرر آن برای بنی‌بشر به تعلیق پدیدار‏شناختی (اپوخه = epoche) سپرده می‏‌شود. این تذکار بهر آن آورده شد که علاوه بر افشای طریق، «روش شناسانه» نوشتار، از نقش‌بستن این تصور نیز مانع آید که وقتی بنده یا دوستان بزرگوارم احیاناً مجاهدات افرادی را که این هفته‏‌ها و ماه‌های اخیر، از جان مایه گذاشته‌اند، جزئی از همان نظام هستی‏‌شناختی می‏‌شویم که پاندمی ویروس را به‌وجود آورده، قصد تخفیف ارزش این مجاهدات را داریم. حاشا و کلّا! این شأن و حیث سخن فلسفی است که بنابر ماهیت خود، دیدگاهی رفیع‏‌تر از آنچه تک‏‌تک علوم خاص اتخاذ می‏‌کنند به چنگ آرد تا بتواند از انضمام و فردیت به انتزاع و عمومیت ره برد وگرنه بر کسی پوشیده نیست که پرسنل درمانی درگیر با این بیماری، در حقیقت، معنایی نو به جهاد و مجاهده بخشیدند، معنایی که برخلاف همیشه نه با قتال که با احیا سروکار دارد.

وی افزود: هایدگر در کتاب «متافیزیک چیست؟»، که به دوران پس از چرخش او تعلق دارد، وجود را تقریباً معادل تاب آوردن عدم می‏‌شمارد. او البته به ارائه تعریفی از عدم نمی‏‌پردازد. لیکن حال و حالتی را در زندگی انضمامی انسان به تصویر می‏‌کشد که در آن، اموری که پیشتر و در حالت معمول و مألوف زندگی، ربط و نسبتی با انسان برقرار می‏‌کردند و در واقع جز پی را جهان (umwelt) انسان بودند، از دست او می‌ُسُرند و طفره می‏‌روند و رخصت برقراری نسبت و ربط با خود انسان نمی‏‌دهند. آنها نمی‏‌گذارند انسان که در این حال مواجهه با عدم به غریقی می‌ماند، بدان‌ها تشبث جوید. فقره‌ای بعد در همین کتاب، هایدگر از بنیاد (grund) و بی‌بنیاد (Abgrund) سخن می‏‌گوید. شاید او این مهم را از نتیجه آموخته است که عصر مدرن، دورانی است که بشر هیچ بنیادی برای وجود خود نتواند هست، حتی اگر این بنیاد، آنی باشد که بنیاد همه بنیادها بود یعنی خداوند. بدین نحو و با شکل گرفتن این مغاک، این انسان، ترس‏‌ها، حرص‏‌ها را هواء اوست که خود بنیاد عالم می‏‌گردد. و اومانیسم از پرده برون می‏‌افتد. بنیادی که مدرنیته برای عالم بنیان می‏‌نهد. امن و عافیت و عدم ترس از آینده آدمی است.
 

این پژوهشگر تصریح کرد: هایدگر در بندهای ۱۹ و ۲۰، «وجود و زمان» مدّلل می‏‌سازد که چگونه ریاضی و دیدن عالم- که با فلسفه دکارت آغاز و با علم گالیله‌ای- نیوتونی پایه‌های آن مستحکم گردیده بود- جز به سودای نیل به تصویر و تصوری از عالم که هرگز نتواند از کنترل و پیش‏‌بینی آدمی خارج شود، طرح نگردیده است. ریاضیات، علم متقن است و هر آنچه در آن اثبات شود، به تعبیر هایدگر جز، «داشته‌های ایمن از دستبرد» آدمی می‏‌شود جهان ریاضیاتی بدین‌گونه جهانی است آرام و رام آدمی که از کنترل وی طفره نمی‏‌رود و هر حادثه‌ای در آن پیش‏‌بینی‌پذیر است و این همان «بنیان مرصوصی» است که مدرنیته مؤسس بر عالم ریاضیاتی وعده آن داده بود.

معین‌زاده ادامه داد: هایدگر اما در «متافیزیک چیست؟» و بسیار تفضیلی‏‌تر از آن در «افادات به فلسفه» عالم را به نه مؤسس بر grund که بر Abrand (نابنیاد، بنیاد نابنیاد) می‏‌شمرد، یعنی مؤسس بر مغاک، مسئله آن است که چگونه می‏‌توان بر نابنیاد، چیزی چونان حیات را بنیاد نهاد؟ مدرنیته ما را خود بدین داده است که جز با پیش‏‌بینی‌پذیری حوادث و جز با محاسبه ریاضی آماری درصد خطر، قدم از قدم بر نداریم. پس اساساً چگونه باید با این بنیاد بی‌بنیاد کنار آمد و با وجود آن و میل در مجاورت و همدمی با آن به زیستن ادامه داد؟ این همان سؤالی است که مدرنیته با ابتنای بنیادی امن برای وجود دیریست از اذهان زدوده است. چگونه باید عدم را تاب آورد؟ چگونه می‏‌شود مرگ را- که در آن تمام بنیادها در هم فرو می‏‌ریزد- هماره نصب‏‌العین قرار داد و باز زنده بود؟ چگونه می‏‌توان بدین حقیقت مقرّ بود که گام برداشته شده، هیچ تضمینی نیست که دوباره بر زمین فرود آید و کماکان قدم در ره حیات نهاد؟

معین‌زاده تأکید کرد: بار دیگر به هایدگر رجوع می‏‌کنیم و مقاله «پرسش از تکنولوژی» او در بازپسین بخش‌های این مقاله عنوان می‏‌کند که نجات، همان‌جاست که خطر آنجاست و اساساً نجات برخاسته از خطر است. از جنگاوری نقل می‏‌کند که گفت هرگز زندگی را به شدتّ و حدّت زمانی که در جنگ، پس از کشتن یک جنگاور، سراغ دیگری می‏‌رود و نمی‌داند که خواهد کشت یا کشته خواهد شد، حس نکرده است. نجات همان‌جاست که خطر آنجاست. در همین مقاله، «پرسش از تکنولوژی» است که هایدگر فتوای مشهور و البته غریب خود درباره نسبت علم و تکنولوژی را نیز صادر می‏‌کند: «تکنولوژی بر علم مقدم است» این البته در تعارض با رأی مألومی است که مطابق فحوای آن اول علم به‌وجود می‏‌آید و سپس تکنولوژی که همان کاربرد علم است پابه‌عرصه می‏‌نهد. مراد هایدگر البته نه تقدم زمانی، بلکه تقدم وجودی است. علم تکنولوژی، وجوداً متقدم بر علم است. این قول را باید چنین فهم کرد که سودای تسلط بر عالم، حرص کنترل و پیش‏‌بینی همه چیز، جهان را همچون ذخیره دائم و قائمی (Bestand) برای امیال و اهواء آدمی دیدن و…- که این خرد مولود اومانیسم و در بنیاد قرار گرفتن انسان و خواسته‌های اوست- موجد علم بوده است.

این نویسنده کشورمان گفت: کارل یاسپرس در «روان‏شناسی جهان‏‌بینی‏‌ها» از وضعیت‏‌هایی همچون مرگ، بیماری، هجران، سوگ، حرمان و… به «موقعیت‌های مرزی» تعبیر می‏‌کند. بر آنم که سخنِ فلسفی- و شاید هر سخن دیگری نیز- وقتی موقعیت‌های مرزی را موضوع خود قرار می‏‌دهد، به سخن دینی تقرب پیدا می‏‌کند. بیماری کرونا در بدبینانه‌ترین آمار ممکن، هنوز حتی به اندازه نصف زلزله بم نیز تلفات نداشته است. کرونا اما مکان فاجعه را در مقایسه با زلزله بم به وسعتی بیشتر و زمان آن را از ساعتی در یک روز زمستانی ۸۲ به همه زمان‏‌ها- دست کم به زمانی نامعلوم- گسترش داده است و به‌همین‌جهت در امان پنداشتن خود و فاجعه را مختص دیگران پنداشتن را محال کرده است. گوئی همنشینی دائم ما را با مرگ- که با راندن مرگ به وضعیت‌ها و مکان‏‌ها و زمان‌های خاص از زندگی خود، دورش ساخته بودیم- هر دم به رخ می‏‌کشد و ما را تذکار می‏‌دهد که حیات چیزی جز دم‌خوری دائم با مرگ- این قطعی‏‌ترین حقیقت زندگی ما- نیست؛ چیزی نیست جز عدم را تاب آوردن. این گوئی همان معمائی است که حق اراده به نجوای آن به گوش ما کرده است.

معین‌زاده در خاتمه افزود: امروزه متخصصین تعلیم و تربیت به والدین توصیه می‏‌کنند که اگر عملی ناشایست از کودک‌شان سرزد، از او بخواهند به اتاقش برود، در به روی خود ببندد و در کارهای خود تأمل کند. شاید، هر چند هم احتمالش کم بوده باشد، قرنطینه جهانی چنین مجالی را برای بشریت فراهم کند».

لازم به یادآوری است که سلسله نشست‌های مجازی همایش "ابعاد انسانی_اجتماعی کرونا در ایران" به صورت هفتگی و به صورت آنلاین برگزار خواهد شد. علاقه‌مندان جهت اطلاع از نشست‌های بعدی می‌توانند به آدرس اینجا مراجعه کنند.

نظر شما